مریض شدم. دوباره. امروز 9 اردیبشهته و 20 روز تا امتحانات نهایی مونده.

حس میکنم بزرگ شدم. واقعا میگم... انگار یک شب خوابیدم بیدار شدم و جهان جور دیگه ای شد. دغدغه هام از پاستل های شکری رسید به اینکه فردا کجام و قدم بعدیم چی هست و چجوری میتونم زندگی با کیفیت تری داشتم و به خودم و سلامت روانم بهتر اهمیت بدم؟

اردیبهشت قشنگه. اون گل زرده که همیشه توی اردیبهشت جوونه میزنه قشنگ تر. یه جورایی انگار منم همراه با اون جوونه میزنم. با این حال یه چیزی فرق کرده، یه جورایی دیگه چیزی پیدا نمیشه که ناراحتم کنه. نه حرف کسی، نه نمرات بد، هیچی.. هیچی. به یه ثبات عجیب روحی رسیدم که بابت هیچ چیزی نگران نیستم و مطمعنم هر چیزی که نیاز باشه برام اتفاق میوفته. هر چیزی که باید بیاد میاد و من پذیرای اتفاقاتم. اما خب... وقتی چیزی نباشه که تو رو خیلی ناراحت کنه یعنی چیزی هم نیست که خیلی تو رو خوشحال کنه. یعنی از نظرم زندگی مجموعه ای از کلی ثانیه ی پوچه که داخلش به دنبال معنا و اصیل زیستن میگردیم. به هر حال... دلم نمیخواست بیام و راجب اینا حرف بزنم.

چند وقته کتاب غیر درسی نخوندم، هر چی خوندم درس بوده و اگر هم تفریحی کردم در حد ریواچ کردن اتک ان تایتان و مردن برای دوست پسر عزیزم ( ارن ) بوده، یا مثلا نوشتن در مورد احساساتم یا فکر کردن به معشوق ایندم. ( براش نامه هم نوشتم ).

دروغ چرا؟ انگار توی لوپ گیر کردم و تنها چیزی که میتونه من رو بهتر کنه بغله. یه بغل برای جسمم و یکی دیگه برای روحم. شاید هم نودل.. نودل همیشه ناجی منه، فرقی نداره چی بشه.. شاید معشوق واقعیم اونه.

باورم نمیشه که چند ماه دیگه وارد سال اخر مدرسم میشم و رسما کنکوری میشم. با اینکه اکثرا بخاطرش استرس میگیرن.. ولی من زیادی خون سردم براش و اصلا استرس خاصی احساس نمیکنم. گاهی اوقات فکر میکردم خوب میشد من هم یه مقدار اضطراب اجتماعی ای ، اضطراب فراگیری چیزی رو دوباره مثل قبلا تجربه میکردم بلکه انقدر خونسرد نباشم. بعضی وقتا مامانم بخاطرش حرص میخوره. ولی چیکار کنم مامان؟ هیچ کدوم اینا.. چه کنکور و چه دیدگاه بقیه راجبم چیزی نیست که من از زندگی نسبتا طولانیم میخوام. کارای بیشتری میخوام بکنم و ادمای بیشتری رو میخوام ملاقات کنم. هرچند که حس نمیکنم نیاز چندانی به هم صحبتی داشته باشم، اما خب خوشحال میشم دیدگاه ادمای مختلف رو درک و تجزیه کنم. خلاصه که ارزو میکنم و من و کنکوری های عزیز که چه بخوایم چه نخوایم از طرف جامعه کلی به سمت و سو های مختلف کشیده میشیم.. بتونیم همه چیز رو خوب سپری کنیم و از کنکور صرفا یه تجربه بسازیم نه یه زندگی.

آها.. خیلی دلم میخواست تو خط اخر حرفم تموم شه... اما چون انگار اون سری مبهم گفته بودم مجدد میگم. ارکی تایپ زنانم هستیا-دیمیتر-افرودیت هست و ارکی تایپ کلیم چه زنانه چه مردانه هادس-هستیا-دیمیتر. همیننن.