وایب اینجور عکسا >>>
- این کاربر به طرز شدیدی نیازمند ماتحتیه که پاشه درس بخونه.
.Oh God, save me from studying
هفته قبل هر روزش امتحان داشتیم، این هفته هم هر ۳ روزش و امتحان داشتیم و گس وات؟ هفته بعد هم هر ۵ روزش و امتحان داریم =). دلیل مرگ = مدرسه.
سر امتحان هندسه ضربان قلبم ۱۲۰ بود میفهمید؟ یعنی این جاکشا جدی دارن ما رو میکشن.
امسال خیلی محو شدم، توی مدرسه هر کی بهم میرسه میگه چمه چرا انقدر محوم و دیگه جیغ نمیزنم.
منی که سه ساعت باید توضیح بدم به جان جد و آبادم حالم از خوب هم خوب تره :
اصلا وضعی...
سلام من یه دونه پست هم ندارم که توش غر نزده باشم XD.
ولی اینجا حرف زدن هم جدیدا حس عجیبی داره، نمیدونم. عجیبه میدونید؟ چون دیگه بهم توجه نمیکنید =-=.
فقط منم که احساس میکنم ابرا + نور + گل + باد این چند وقت زیادی جادویی شدن؟ ( طلوع و غروب که همیشه جادویی بودن TT )
و آره... چهارشنبه جزو پر استرس ترین روز های امسالم بود و همین که صبح بیدار شدم مطمعن بودم امروز قراره روز خیلی مزخرفی باشه، ولی همین که سوار سرویس شدم و اون روزنه های نور + ابر هایی که یه تُن پف کرده بود رو دیدم... اینجوری بگم اگه نبودن من واقعا... واقعااااااااا مُرده بودم.
و وای... معلم ادبیاتم >>>> سه شنبه شعرایی که نوشتم و براش بردم تا ایراداش و بهم بگه... و میدونید؟ بهم گفت استعدادش و دارم و قلبممممممم پزخجزخلزجخلزچخل TT.
دلم برای میکا و سلین و آیلین و میتسو واقعا تنگ شده... و جدا آرزو میکنم زود تر تیر برسه تا همه سرشون خلوت بشه. من واقعا دلم برای تابستون و استرس نداشتن تنگ شده.