بیرون هوا طوفانیه، دارم آهنگ Wherever u are رو گوش میدم، بهتون پیشنهاد میکنم.
صبح مدرسه نرفتم چون مریض شدم ( پارسال ۹ بار مریض شدم و امسالم که والا... سالی که نکوست از بهارش پیداست :) )
به خودم سفت و سخت قول داده بودم صبح زود بیدار شم و درس بخونم، ولی ظاهرا تنبلی اونقدر عاشقمه که حاضر نیست ولم کنه. - پلی شدن آهنگ عاشق منه، دوست داره من و - و فقط زنگکوک رو خاموش کردم و خواب و دوباره بغل کردم.
وقتی مریضی و گلوت میسوزه چی میچسبه؟ آفرین بستنی، که بخوری و بیشتر گلوت بسوزه. ولی واقعا وقتی مریضی و خودت و میزنی به این راه که مریضی؟ راجب چی حرف میزنی؟ خیلی خوبه >>. تازه با افتخار قرص هامم نخوردم و الاناست بیوفتم بمیرم XD ممکنه بخاطر سرما خوردگی مُرد؟ الان واقعا ذهنم درگیر شد. مثل اُسکلا رفتم سرچ کردمXD... نمیشه مُرد.
حالا که بحث مرگ شد، بعد خوردن بستنی ای که حالم و ده برابر بدتر کرد ولی خیلی کیف داد، رفتم کتاب ۱۳ دلیل برای اینکه و بخونم، شنیدم فیلمش هست ولی من فعلا میخوام کتابش و تموم کنم. آخرای کتابشم و با تموم وجودم میتونم بگم دید جدیدی نسبت به خودکشی و اتفاقات قبل و بعدش بهم داد.
و آره، چیزی که ذهنم رو خیلی شدید درگیر کرده بحث "خودکشی " هست. خیلی بهش فکر میکنم، خیلی. نه اینکه بخوام خودم رو بکشمااا نه، بیشتر دارم به این موضوع فکر میکنم که چی میشه آدمی که صبح با امید به زندگی بیدار میشه بعد از ظهر با خودش میگه دیگه بسمه، و خودش رو میکشه. میدونید؟
کلا خودکشی دو حالت داره، دو حالت کلی... یا از قبل کلی بهش فکر کردی، یا اینکه نه صرفا یهویی تصمیم میگیری این زندگی و تموم کنی. خیلی یهویی و بی برنامه.
و اگه بخوام بگم کدوم حالتش خطرناک تره، واقعا نمیشه گفت. تو حالتی که داری به کشتن وجود خودت فکر میکنی دیگه کار از بد و بدتر گذشته، اوضاع افتضاحه و شاید بهتر باشه با پدر مادرت یا کسی که فکر میکنی بتونه کمکت کنه راجبش حرف بزنی و پیش روانشناسی، تراپیستی چیزی بری. شاید اگه هانا ( شخصیت اصلی کتاب ۱۳ دلیل برای اینکه که خودکشی کرد. ) به جای امیدِ بی جا داشتن به اینکه آدم های اطرافش یک روزی با اون جوری که ارزشش و داره رفتار میکنن، پیش یه متخصص میرفت الان زنده بود. =)
میدونم خیلی از پدر مادرا نسبت به کلمه روانشناس و این داستانا یه گارد محکم دارن، ولی خواهشا براش بجنگید. مگه وقتی میخواید خودکشی کنید دیگه هیچیِ هیچی براتون مهم نیست؟ خب، پس برای این یکی تا میتونید بجنگید.
و آره... اگه بخوام راجب کتاب بگم، واقعا متوجه شدم خودکشی آخرین و دردناک ترین راهِ زندگی هر آدمی میتونه باشه =). فکرش رو بکنید، آدمی که یه روز توی آینه میشناختید، همونی که کل بچگیتون رو باهاش سر کردید، تمام آرزو هاتون، تمام کار هاتون و بکشید... خودکشی این نیست که فقط جسمتون و بکشید و روحتون و خلاص کنید بره، میدونم خیلی دارم سخنرانیِ کلیشه ای میکنم، ولی چرا که نه؟ کلیشه ها واقعا همیشه هم بیخود نیستن.
حدود چند روز پیش کلی با آنیما راجبش حرف زدیم، و میدونید؟ من واقعا گریم گرفت، و دلم سوخت. واقعا دلم سوخت... چون واقعا افکار خودکشی چیزی نیست که کنترلش دست خود آدم باشه و هر اتفاقی که میوفته، انگار به اتفاقات بد قبلی وصل میشه و زندگی و یه مجموعه پر از پوچی و درد میکنه، و واقعا مقاومت در برابر خودکشی نکردن از خودِ خودکشی سخت تره و... افکار پوسیده جامعه به اینجور آدم ها بی توجهی میکنه =). واقعا دردناکه. خواهشا هر وقت به سرتون زد زندگی خودتون و بگیرید قبلش به یه دوست پیام بدید و خودتون و خالی کنید، کی میدونه؟ شاید واقعا منصرف شدید. و خواهشا اگه کسی راجب همچین چیزی باهاتون حرف میزنه بهش گوش بدید، چون اگه اون روز هم کلاسی های هانا نمیگفتن کسی که این درخواست کمک و نوشته فقط دنبال توجه بوده، شاید اگه یهکم بیشتر به درد اون آدم ناشناس که هانا بود توجه میکردن، شاید هانا الان زنده بود.
میدونم خیلی حرف زدم، ولی لطفا هیچوقت توی آینده دست به اینکار نزنید. ♡
خب داشتم میگفتم، بعد از اتلاف وقت و پرسه زدن توی یوتیوب و عمل نکردن به برنامه درسیم، من اینجام و دارم به این فکر میکنم واقعا نباید یه قرصی بسازن که بتونه از تنبلی یه آدم بکاهه؟ :"|. جدی خیلی مسخرست که ده روزِ درس نخوندم، خوردم و خوابیدم و فیلم دیدم و عملااااا یک هفته مونده به امتحانات خرداد تابستون و جا دادم، و هنوووووزززز باز هم خستم. چجوری توی ویدیو های انگیزشی میگن اوه آره، اگه خسته ای اشکالی نداره اگه یه روز استراحت کنی. بچچچچچچ یه روز؟ ولم کن خستگی از این ده سالی که رفتم مدرسه با بیست سال استراحت هم برطرف نمیشه، نمیتونی انگیزه بدی فقط برو بمیر. ="|||